از فن کونگ‌فو تا پادشاهی (ماجرای لگد کانتونا به هوادار کریستال پالاس)

کانتونا و فن کونگ‌فو و فرگوسن

در رختکن منچستر یونایتد در ورزشگاه سلهارست پارک الکس فرگوسن چنان خشمگین به سمت کانتونا حرکت می‌کرد

که تا پیش از آن هیچ‌کس رئیس را آنچنان عصبانی ندیده بود.

تنها یک لحظه برای این‌که آن خشم متوقف شود کافی بود. ثانیه‌ای بعد بیشتر به نظر می‌رسید فرگوسن در حال خندیدن است و اثری از عصبانیت در او نیست.

به این فکر می‌کرد که اولدترافورد به دلیل همین دیوانگی ذاتی است که اریک را می‌پرستد.

دفاع راست آن زمان یونایتد در مصاحبه‌ای که با ایندیپندنت داشته، گفته است: وقتی رئیس به اریک رسید چهره‌اش شباهتی به زمانی که یک بازیکن اشتباهی کرده است، نبود.

بالاخره اریک تصمیم گرفته بود با دوپا به قفسه سینه هوادار تیم رقیب بکوبد. اما رئیس پوزخند می‌زند؛

پوزخندی که تکثیر شد و روی لبان تک‌تک بچه‌ها نشست، هر چند که ما تلاش می‌کردیم تا حدی این پوزخند را مخفی کنیم.

طبیعتا آن پوزخند‌ها بیشتر شباهت به خنده‌های عصبی داشتند، چرا که نه آقای رئیس و نه بچه‌های تیم هنوز هم باورشان نشده بود

که آن اتفاق رخ داده است و مهم‌تر از همه این که هنوز نفهمیده بودند که اتفاق روز ۲۵ ژانویه ۱۹۹۵ قرار است تا چه اندازه تلخ و بد باشد.

فرگوسن تا ساعت چهار بامداد روز بعد متوجه عمق ماجرا نشده بود.

او که پس از بازگشت به منچستر بی‌خوابی سراغش آمده بود خودش را مجبور کرد تا بنشیند

و برای تحلیل بازی تیمش مسابقه فیلم مسابقه آن روز را که با نتیجه تساوی یک بر یک به پایان رسیده بود، تماشا کند.

فرگوسن زمانی فهمید که قضیه تا چه اندازه می‌تواند بیخ پیدا کند که خودش را ساعت چهار بامداد در حال تماشای صحنه‌ای دید که ستاره تیمش جفت‌پا به سینه متیو سیمونز، هولیگان کریستال‌پالاسی می‌زند.

اگر وجه احساسی آن صحنه در ۲۵ سال پیش به گونه‌ای بود که نمی‌توانستید از آن رو برگردانید، امرزو دیگر آن صحنه آن‌چنان خارق‌العاده نمی‌نماید.

می‌توان ادعا کرد که حرکت کونگ‌فو گونه کانتونا که در آن روزها هچ مشابهی نداشت، امروزه تقریبا به بخشی از فرهنگ فوتبال تبدیل شده است،

هر چند کوچک اما بالاخره بخشی از فرهنگ فوتبال امروز را تشکیل داده است.

گواه این مساله هم این است که امروزه درباره جنبه جدی‌تر ماجرا یعنی ماهیت مجرمانه این حرکات کمتر صحبت می‌شود.

شاید این سوال ارزش پرسیدن داشته باشد که اگر همان اتفاق امروز رخ می‌داد، چه واکنش‌هایی در پی داشت و برخورد با کانتونا چگونه بود.

به هر حال در دنیای آن روز فوتبال آن اتفاق یک رخداد بی‌همتا بود و به قول پل پارکر «جنون محض»

شاید همیم جنون موجود  در آن صحنه بود که باعث سلسله اتفاقاتی که پس از آن رخ داد تحت‌الشعاع آن لگدپرانی شود.

از لحظه لگد زدن کانتونا سلسله حوادثی رخ داد که فرگوسن از آن اتفاقات با عنوان «دومینوی فجایع» یاد می‌کند.

داستان اتفاقات آن روز بسیار گفته شده اما از آنچه در ادامه رخ داد به اندازه کافی سخن نگفته‌اند. داستان اتفاقاتی که امروزه می‌تواند برای مخاطب جوان دنیای فوتبال جالب‌تر باشد.

از اینجا به بعد داستان، داستان کانتونا نیست. داستان، داستان فرگوسن است که از آن به بعد عزم، اراده، پفق‌پذیری و اعصاب پولادین را به گونه‌ای در تیم نهادینه کرد

تا چنان اتفاقی هیچگاه تکرار نشود. فاکتورهایی را به تیم تزریق کرد که امروز بیش از هر زمان دیگری جای خالی آنها در تیم احساس می‌شود.

باشگاه منچستر یونایتد به شدت زیر فشار بود و مهم‌ترین دلیل این فشار هم این بود که آن روزها شایعه‌ای مبنی بر محرومیت مادام‌العمر کانتونا در رسانه‌ها پخش شده بود.

بعضی‌ها هم پا را فراتر گذاشته و به می‌گفتند حتی اگر به صورت مادام‌العمر از فوتبال محروم نشود از بازی در لیگ برتر انگلستان محروم می‌شود.

از دست دادن بازیکنی که جواهر آن روزهای یونایتد محسوب می‌شد، فشار زیادی را بر تیم تحمیل می‌کرد.

اینجا بود که باشگاه یونایتد در تصمیمی استراتژیک به این نتیجه رسید که اگر خود باشگاه محرومیتی برای کانتونا در نظر بگیرد شاید از صدور حکم سنگین جلوگیری کند.

باشگاه یونایتد با این توضیح که کانتونا فوتبال را بی‌حرمت کرده است محرومیتی چهارماهه برای کانتونا در نظر گرفت.

محرومیتی که توسط اتحادیه نیز چهارماه به آن اضافه شد و کانتونا هشت ماه محرومیت به اضافه ۱۰ روز زندان را باید تحمل می‌کرد.

در آن روزهای کانتونا فشار زیادی را تحمل می‌کرد و پس از آنکه وکلایش توانستند حکم زندان او را به ۱۲۰ ساعت کار عام‌المنفعه تبدیل کنند، مشکلات دیگری دامن‌گیر او شد.

در باشگاه جریانی راه افتاده بود تا به الکس فرگوسن فشار بیاورند که باید قید کانتونا را بزند.

نتایج نه چندان قابل قبول منچستر یونایتد در ادامه فصل و واگذاری قهرمانی به بلکبرن رورز باعث شد تا این فشارها سنگین‌تر شود.

اما فرگوسن می‌دانست که چه جواهری را به اولدترافورد آورده است. جواهری که سه هفته قبل از آن اتفاق شوم تک گل پیروزی بخش یونایتد مقابل بلک‌برن را زده بود.

زمانی که منچستر پنجمین مساوی بعد از محرومیت کانتونا را کسب کرده بود و جام را از دست رفته می‌دیدند، فرگوسن تصمیم خودش را گرفته بود؛ او پای کانتونا می‌ایستد.

فرگوسن در اتوبیوگرافی خودش می‌گوید می‌دانستم که با رهبری قوی بلک‌برن قهرمانی مال آنها خواهد بود اما تصیم داشتم تا این مساله برای آنها سخت کنم.

موفق هم شد چرا که در نهایت بلک برن با یک امتیاز اختلاف قهرمان لیگ برتر شد

و اگر در روزی که آنها شکست خورده بودند منچستر به جای تساوی ۱-۱ با وست هم پیروز می‌شد بدون کانتونا جام را به اولدترافورد می‌برد.

کانتونا

همین برنامه و مدیریت را فرگوسن برای فصل بعد هم پیش گرفت و بدون یک کلمه صحبت کردن در مورد محرومیت کانتونا دو قهرمانی پیاپی برای شیاطین سرخ به ارمغان آورد.

شاید هیچ چیز برای توصیف کار بزرگ فرگوسن گویاتر از سخنان روی‌کین نباشد:

«نکته جالب آنجاست که همه این کارها بدون حتی یک کلمه حرف زدن در مورد آن بحران و بدون هیچ جلسه‌ای پش رفت و دیگر ما شاهد چنین داستان‌ّایی نبودیم.

شاید اگر در مورد جوان‌ترها بخواهیم صحبت کنیم باید بگویم که آنها برای حل بحران کتاب‌ شیوه‌های مدیریت می‌خوانند،

اما فرگوسن همه این آشغال‌ها را دور می‌انداخت و با نگاهش به ما می‌گفت چه می‌خواهد.»

منبع: ایندیپندنت

ترجمه: نوید خرم خورشید

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.